در یک باغ وحش دور از شهر، جایی که درختان بلند و پوشیده از برگهای سبز و گلهای رنگارنگ پراکنده شده بودند، یک خرس قهوهای بزرگ به نام براونی زندگی میکرد. براونی خرس، از همه حیوانات باغ وحش محبوبتر بود، زیرا با همه دوستانش خوش رفتاری میکرد و همیشه با لبخند بر لب به دور و بر میپرید.
یک روز، یک گروه کودک از شهر به باغ وحش آمدند. آنها به همراه مربیشان با شگفتی به اطراف نگاه میکردند و از حیوانات مختلف سوال میپرسیدند. وقتی به براونی خرس رسیدند، او با لبخندی گرم و خوش برایشان خوش آمد گفت.
براونی خرس به کودکان داستانهای زیبایی از زندگی در جنگل را گفت. او راجع به روزهایی که با دوستانش خرسهای دیگر در جنگل بازی میکرد، و دربارهی گلهی خرسهای قهوهای بزرگ که با هم برای غذا و بازی میپرداختند، صحبت کرد.
یکی از کودکان پرسید: “براونی خرس، چرا شما اینقدر خوشحال هستید؟”
براونی خرس با لبخندی بزرگ گفت: “من همیشه با دوستانم خوب رفتار میکنم و با همه دوستی میکنم. دوستی با دیگران و احترام به همه حیوانات، مهمترین چیزی است که من در باغ وحش آموختهام.”
یکی از کودکان گفت: “ما هم دوست داریم دوستانمان باشیم و همیشه به همه احترام بگذاریم.”
براونی خرس خندهای کوچک زد و به آنها گفت: “همیشه به همه احترام بگذارید و با دیگران دوستی کنید، اینکه از حیوانات و طبیعت اطرافمان مراقبت کنیم، یکی از مهمترین چیزهایی است که میتوانیم یاد بگیریم.”
کودکان با لبخند از باغ وحش خداحافظی کردند و با وعده که دوباره به اینجا بیایند، به خانه برگشتند. آنها از داستانهای براونی خرس و درسهایی که از او یاد گرفتهاند، خوشحال بودند و برای دیدن دوباره حیوانات دوستداشتنی باغ وحش، منتظر بودند.
به این ترتیب، براونی خرس و کودکان شهر با یادگیری از همدیگر، همیشه به یاد داشتند که دوستی و احترام به همه حیوانات و محیط زیست، یکی از مهمترین چیزهایی است که باید به آن اهمیت داد.
پایان