singerbird

در دهکده‌ی پرنده‌ها، جایی که همه پرنده‌ها با هم زندگی می‌کردند و هر روز صبح زود با آوازهایشان از خواب بیدار می‌شدند، یک پرنده‌ی خاص به نام پیپ زندگی می‌کرد. پیپ یک پرنده خیلی خاص بود، صدای آوازش همه را به خود مشغول می‌کرد.

هر روز صبح، پیپ روی شاخه‌ی بلندی از یک درخت در وسط دهکده‌ی پرنده‌ها نشسته بود. با باز شدن چشم‌هایش، اون آغاز می‌کرد به آواز خواندن. صدای زیبای پیپ، مانند شعری جادویی، همه را به هم می‌زد و به خود جذب می‌کرد. پرنده‌های کوچک و بزرگ، از همه گوشه و کنار دهکده، جمع می‌شدند تا صدای پیپ را بشنوند.

یک روز، یک پسرک به نام لئو، که همیشه از دور صدای زیبای پیپ را می‌شنیده بود، تصمیم گرفت که بیاید و پیپ را ببیند. او در کنار درختی که پیپ روی آن نشسته بود، به طور مخفیانه مانند یک مهمان محرمانه نشست و به آواز پیپ گوش داد.

پیپ صدای لئو را شنید، اما هیچ کس را ندید. او از اینکه یک دوست جدید دارد خوشحال بود و برای او آواز خواند. آواز پیپ آنقدر زیبا بود که لئو حتی اشک‌هایش را نیز نگه نداشت. از آن روز به بعد، هر روز صبح، لئو می‌آمد تا صدای پیپ را گوش کند و آواز زیبایش را بشنود.

پیپ و لئو دوست خوبی شدند و همیشه با هم وقت می‌گذراندند. لئو گاهی وقت‌ها به پیپ هدایای کوچکی هم می‌آورد، مانند قلابهای پر از رنگ یا گل‌های وحشی. این هدایا نشانه‌ی دوستی لئو و پیپ بود.

از آن زمان به بعد، دهکده‌ی پرنده‌ها هر روز با آوازهای زیبای پیپ پر از شادی و خوشحالی بود و همه به دنبال او می‌آمدند تا از آوازش لذت ببرند.

پایان