به روستای کوچک و زیبای “گلهای زرین” خوش آمدید، جایی که باغات خرما به وفور میروید و افراد مهربان زندگی میکنند. در این روستا، زندگی به خاطر محصولات خوشمزه و طبیعت زیبای آن محبوب است.
یک خرما به نام زهرا در روستا زندگی میکند. او دختری شاداب و پرانرژی است که همیشه دوست دارد به مادرش در کارهای روزمره کمک کند. زهرا خیلی دوست دارد در باغهای خرما پدر و مادرش کمک کند. هر روز صبح زهرا و مادرش به باغ خرما میروند تا محصولات باغ را بردارند.
در یک روز زیبا و آفتابی، زهرا با مادرش به باغ خرما رفتند. زهرا دست به کار شد و با کمک مادرش شروع به برداشت خرماها کرد. او به شادی پرانرژی برگشت و مادرش را در کار کشاورزی کمک میکرد.
زهرا به مادرش گفت: “مامان، چرا خرماهای ما اینقدر خوشمزه و شیرین هستند؟” مادرش با لبخندی به او جواب داد: “عزیزم، خرماهای ما به خاطر آفتاب و آب و هوای خوب اینجا، رشد میکنند. همه مردم این روستا به آنها آب میدهند تا بزرگ و شیرین شوند.”
زهرا خوشحال بود که به کشاورزی و محصولات خرما کمک کرده است. او دوست داشت از باغ خرما بازی کند و به همه خرماهای خوشمزه نگاه کند. او همیشه احساس میکرد که خرماها گویای داستانهای زیبایی از طبیعت و زندگی در روستا هستند.
پس از پایان کار، زهرا با مادرش به خانه برگشت و باغ خرما را به خاطر زحماتی که برای برداشت خرماها کشیده بودند، به دیدند. این روزها زهرا همیشه به خاطر داشت که چگونه به کشاورزی و محصولات خرما کمک کند و از زندگی در روستا لذت ببرد.
این بود داستان کوتاهی از زندگی و کشاورزی در روستای “گلهای زرین”، جایی که هر روز آفتابی روز خوشی از زندگی برای زهرا و خانوادهاش میآورد.
پایان