در یک دریای آبی و عمیق، زندگی میکرد یک ماهی جوان به نام رینبو. او یک ماهی بسیار خاص بود، چرا که تمامی رنگهای رنگینکمان را بر روی تناش داشت. پشتیبانی از هر رنگی که میتوانستید به خود بگیرید: قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی، بنفش و حتی طوسی. هر روز، او با نور خورشید به دریاهای اطرافی میروفت و با رنگهای جذاباش، یک نقطه روشن در این آبها را ایجاد میکرد.
رینبو خیلی دوست داشت اطراف دریا پرواز کند و با دیگر ماهیان دوست شود. او با ماهیهای مختلفی که رنگهایشان معمولی بود، دوستی میکرد و همیشه به آنها کمک میکرد. رینبو میدانست که او به عنوان یک ماهی خاص و متفاوت شناخته میشود، اما همچنان با همه دوست میداشت.
یک روز، رینبو با یک ماهی جوان به نام بابلپشت آشنا شد. بابلپشت یک ماهی معمولی بود با رنگهای معمولی، اما بسیار خوشخلق و دوستداشتنی. او همیشه به رینبو و دوستانش کمک میکرد و هرگز با کسی مشکل نداشت.
رینبو و بابلپشت به زودی دوستان خوبی شدند و با هم دریا را جستجو میکردند. آنها به جزایر دوردست میرفتند و با ماهیهای دیگر دوست میشدند. رینبو به بابلپشت نشان داد که چگونه بهترین استخراج برای ماهیان کوچک باشد و بابلپشت از رینبو یاد گرفت که چگونه با اعتماد به نفس به چالش ها در دریا بپردازد.
دوستی آنها به هر طریقی شناخته شد و همیشه در تمام اوقات در آن آب های زیبا باقی می ماند.
پایان.