ماجرای گیاهان و زندگی
روزی در دهکدهای دور افتاده، یک باغ گل زیبا وجود داشت. در این باغ، گلهای رنگارنگی چون سوسن، گلهای نرگس، و گلهای مختلف دیگر رشد میکردند. این باغ گل باعث شگفتی و شادی همه کودکان و بزرگسالان دهکده میشد.
یک روز، گربهای جوان به نام کشمکش در باغ گل پر از سوسنها و نرگسها قدم میزد. کشمکش از گلهای زیبا و بوی خوش آنها لذت میبرد و همیشه صبحها به این باغ میآمد تا از زیبایی گلها لذت ببرد.
یک روز، زنبورهای کوچکی به نام بومبل بومبل هم به باغ آمدند. آنها به شکوفهها پر پر میزدند و از پستانک گلها عسل جمع میکردند. بومبل بومبلها همیشه به گیاهان و گلها کمک میکردند و بهشتی از نگهداری و محافظت از آنها برای همه موجودات بودند.
در همین باغ، گیاهان دیگری هم وجود داشتند. درختان میوهای مثل سیب و گلابی که هر ساله میوههای خوشمزه و تازه میدادند. گلابیها و سیبها برای تغذیه مردم دهکده بسیار مهم بودند و همه دوست داشتند وقتی بهار میآمد تا به آنها برسند.
اما بیشتر از همه، گیاهانی چون درختان بلوط و اوکالیپتوس وجود داشت که به انسانها هوای تازه و پاکیزگی میدادند. این درختان عظیم و قدرتمند، به همه کمک میکردند تا از آلودگی هوا جلوگیری کنند و همیشه هوای تمیز و خنکی را در اطراف دهکده ایجاد میکردند.
همه گیاهان در باغ با هم دوست بودند و به یکدیگر کمک میکردند. کشمکش برای لذت بردن از زیبایی گلها به آنها نگاه میکرد، بومبل بومبلها عسل جمع میکردند و درختان میوه میوههای خوشمزه را به مردم دهکده میدادند، و درختان بلوط و اوکالیپتوس همیشه هوای پاکیزه و تازه ایجاد میکردند.
به همین ترتیب، این باغ گل زیبا به یک انسان که گیاهان برای زندگی و سلامتی او بسیار مهمند نشان میدهد. هر گیاهی نقش ویژهای در زندگی دارد و اگر همه با هم کار کنند، همه میتوانند زندگی را بهتر کنند.
پایان