مدتها پیش، در دهکدهای کوچک واقع در کنار جنگلی سرسبز، یک دخترک به نام لیلا زندگی میکرد. لیلا عاشق طبیعت بود و همیشه دوست داشت با گیاهان و حیوانات آشنا شود. او از پدر و مادرش درباره خواص گیاهان دارویی و گیاهان مختلف چیزهای زیادی یاد گرفته بود.
یک روز زیبا، لیلا تصمیم گرفت که به جستجوی گیاهان دارویی در جنگل برود. او با کیسهای کوچک از خانه خارج شد و به سمت جنگل حرکت کرد. در طول مسیر، او گیاهان مختلفی را که از داستانهای پدر و مادرش شنیده بود، شناخت. او گیاههایی با برگهای خوشبو، گیاهانی با گلهای رنگارنگ و حتی گیاهانی که برای درمان بیماریها مفید بودند، پیدا کرد.
در یک نقطه عمیق جنگل، لیلا به یک گیاه دارویی خاص برخورد کرد. این گیاه برگهایی بزرگ و آبی رنگ داشت و احاطه شده بود توسط گلهای بنفش زیبا. لیلا با دقت بیشتری به این گیاه نگاه کرد و از پدر و مادرش یاد گرفته بود که این گیاه برای درمان سرماخوردگی و تقویت سیستم ایمنی بسیار مفید است.
لیلا با دقت بیشتری اطراف گیاه گشت و اطلاعات بیشتری درباره آن جمع آوری کرد. او به خوبی میدانست که چطور این گیاه را بهترین استفاده را برای دیگران به ارمغان بیاورد. او گلهای بنفش زیبا را همراه با برگهای آبی رنگ در کیسهی خود جمع کرد و با احساس خوشحالی به خانه برگشت.
از آن به بعد، لیلا به همه میگفت که چطور این گیاه دارویی خاص را در جنگل پیدا کرده است و همه آنها هم از داستان جالب و دیدنی او لذت میبردند.
پایان.
داستان لیلا به ما نشان میدهد که گاهی اوقات، میتوانیم در جایی نزدیک به خود، چیزهای بسیار ارزشمندی را کشف کنیم که قبلاً به آنها فکر نمیکردیم.