در یک سواحل آرام و زیبا، جایی که آب آبی و درخشان به خاطر نور آفتاب بود، یک جمعیت رنگارنگ از پرندگان زندگی میکردند. این پرندگان، هر کدام با رنگ، شکل و رفتار خود، زندگی را در آن ساحل به شکلی جذاب و شگفتانگیز میگذراندند.
یکی از پرندگان این ساحل، نامش سیاهپوزه بود. او پرندهای بزرگ و سیاه با بالهای سفید بود که هر روز صبح زود از روی درختی در نزدیکی ساحل پرواز میکرد و به دنبال غذا میگشت. سیاهپوزه دوست داشت که در آسمان آبی و بر روی موجهای لرزان دریا آزادانه پرواز کند و با دوستان پرندهاش بازی کند.
دیگر یکی از پرندگان این ساحل، نامش گلآقای بود. او پرندهای کوچک با بالهای رنگین و دمی طولانی بود که همیشه بر روی شاخههای درختان در نزدیکی ساحل نشسته بود. گلآقای دوست داشت که از بلندای درختان به زمین فرود آید و در خورشید نورانی ایستاده به آرامی بال خود را بزند.
پرندگان دیگری هم در این ساحل زندگی میکردند، از جمله پرستارهای کوچک که همیشه با نوازشهای آرام و دقیق به دنبال غذا میگشتند، و پرندههای دریایی مثل مرغهای دریایی که با بال زیبا و سریعشان بر روی امواج آبی میچرخیدند.
یک روز، همه پرندگان برای برگزاری جشن سالانهی زندگی در ساحل جمع شدند. این جشن، فرصتی بود تا همه با هم به شادی و خوشحالی بپردازند و از زندگی در این ساحل زیبا لذت ببرند. در این جشن، هر پرنده با شکوه و زیبایی خود در رقابتهای مختلف شرکت کردند. سیاهپوزه با پرواز خود از بالا، گلآقای با رقص و پرستارهای کوچک با خوشحالی و دقت در جستجوی غذا، همگی نقش خود را به بهترین شکل اجرا میکردند.
در پایان جشن، همه پرندگان با هم به مسابقه برگزاری پرداختند که هدفش از جمعآوری زبالههای دریا بود. آنها با همکاری و همدلی، زبالهها را از ساحل جمع آوری کردند و به این ترتیب، به حفظ پاکی و زیبایی ساحل کمک کردند.
این داستان به کودکان یادآور میشود که هر پرنده در طبیعت نقش خود را دارد و با همکاری و همدلی، میتوانند به حفظ محیط زیست و زیباییهای طبیعت کمک کنند. همچنین به آنها نشان میدهد که همه پرندگان با تنوع و زیبایی خاص خودشان، جزئی از جهان زیبای طبیعت هستند که باید مورد احترام و محبت قرار بگیرند.
پایان