sunnyart

در یک روز آفتابی، آسمان آبی و بدون ابر، جنگلی دل‌انگیز و پر از زیبایی بود. در این جنگل، درختان بلند و سبز، گلهای رنگارنگ و پرندگان خوش‌آوا زندگی می‌کردند. هر روز، زیبایی‌های جدیدی در این جنگل کشف می‌شد.

یک روز، خورشید آسمان را به رنگ‌های زرد و نارنجی رنگ کرده بود. این روز بسیار گرم بود و جمعیتی از حشرات و پرندگان در آنجا به دنبال خنکایی و غذا می‌گشتند. یک پروانه زیبا با بال‌های رنگین و گلهای رنگارنگ روی گیاهی زیبا می‌نشست. او با حرکات خود، به همه نشان می‌داد که چقدر زیبا و زنده است.

دیگر یکی از حیوانات این جنگل، یک خرگوش بود. او با دم بلندش و چشم‌های بزرگش، از درخت به درخت می‌پرید و در جستجوی موزی و سبزیجات بود که در زیر خورشید آفتابی جنگل می‌روید.

در گوشه‌ی دیگری از جنگل، یک خرس کوچولو بود که با بلند شدن بر روی دو پا، به دنبال میوه‌های خوشمزه و تازه بود که در زیر درختان جنگل می‌روید. او با حرکات آرام و بی‌درنگ خود، به همه نشان می‌داد که چقدر علاقه‌مند به گشت و گذار در زیبایی‌های طبیعت است.

روزهای آفتابی در جنگل، همیشه پر از زندگی و شادی بود. پرندگان با آواز خواندن خود، همه را به شگفتی می‌انداختند و حشرات با رقص و پرواز خود، همه را شادمان می‌کردند. درختان با سایه‌هایشان، از زیر آفتاب محافظت می‌کردند و گلها با رنگ‌ها و عطرهایشان، همه را به خود جذب می‌کردند.

یک روز دیگر، بادی خنک از دریا به سمت جنگل می‌وزید و همه گلها و درختان به رقص و لرزش درآمدند. این باد خنک، همه را تا عمق جنگل خنک کرد و حیوانات با لذت از این هوای خنک به گردش در جنگل ادامه دادند.

در پایان هر روز، آفتاب آرام‌آرام به آسمان غروب می‌کرد و زمین و آسمان با رنگ‌های زیبا و درخشان خود را به نمایش می‌گذاشتند. این زیبایی‌های طبیعت، همیشه در قلب همه حیوانات و پرندگان بود و آنها را به شادی و خوشی دعوت می‌کرد.

داستان به کودکان یادآور می‌شود که زیبایی‌های طبیعت همواره ما را شاد و خوشحال می‌کند و از زیبایی‌های زمین و آسمان باید لذت ببریم و آنها را حفظ کنیم تا همیشه از آن‌ها بهره‌مند شویم.

پایان