در یک باغ بزرگ و پر از گل و گیاهان زیبا، دو حشره دوستداشتنی به نامهای خرمگس و خر زندگی میکردند. خرمگس، حشرهای کوچک با بالهای شفاف و رنگهای درخشان بود که همیشه به دنبال ماجراجویی و کشف چیزهای جدید بود. او عاشق پرش و پرواز در بین گلها و درختان باغ بود و همیشه با حرکات خوشحال و شاد مردم را به خنده و شگفتی میانداخت.
خر دوستداشتنی، حشرهای زرد و مهربان بود که همیشه با خرمگس دوستی میکرد. او عاشق دنبال کردن خرمگس در ماجراهایش بود و همیشه با او همراهی میکرد. با هم، آنها هر روز به دنبال ماجراجویی میرفتند و با هم از زیباییهای طبیعت لذت میبردند.
یک روز، خرمگس و خر به دنبال یک گلدان بزرگ از بین گلها رفتند که پر از گلهای قرمز و زرد بود. آنها در حال لذت بردن از شکوفههای زیبا بودند که ناگهان صدایی آشنا آنها را به سمت گلدان جلب کرد. صدا از طرف یک پسربچه پر از انرژی و شاداب بود که به دنبال گلهای زیبا بود.
پسربچه به خرمگس و خر نگاه کرد و با شادی گفت: “منم آریان! شما هم دوست دارید از گلهای زیبای این گلدان لذت ببرید؟” خرمگس و خر با شادی به آریان لبخند زدند و گفتند: “بله، ما هم همیشه به دنبال زیباییهای طبیعت و لذت بردن از گلها هستیم.”
آریان خوشحال شد که دوستان جدیدی پیدا کرده و با آنها میتواند از لحظات خوبی لذت ببرد. او همراه با خرمگس و خر به گلدان نزدیک شد و با هم به دنبال گلهای زیبا و خوشبو در اطرافشان گشتند. آریان به خرمگس و خر داستانهای زیبایی از ماجراهایش در باغ و حرکات شاد و سرگرمکنندهاش را گفت.
پس از گذشت مدتی، هر سه از آریان، خرمگس و خر با خنده و شادی به یکدیگر نزدیکتر شدند. آنها همیشه با هم به دنبال ماجراهای جدید و جذاب میرفتند و از زیباییهای طبیعت و دوستی با هم لذت میبردند. این داستان به کودکان یادآور میشود که با دوستی و انرژی، همیشه میتوانند لحظات شاد و خاطرهای در کنار دوستانشان بسازند و از زیباییهای طبیعت بهرهمند شوند.
پابان