به یک روز تابستانی در روستای کوچکی که پر از آب و هوای گرم و آفتابی بود، خوش آمدید! در این روزهای گرم تابستان، زندگی زیبایی در این روستا وجود داشت. کودکان به خوشی در خیابانها و باغها بازی میکردند، درختان میوههاشان میوههای خوشمزه تولید میکردند و هر کسی به دنبال چیزی خنک و تازه برای خودش بود.
در این روزهای گرم تابستان، یک هندوانه بزرگ و آبدار در باغی قرار داشت. این هندوانه به اندازهی یک تخت بود و پوستهی سبز و خرد داشت که تازگی و توسط آفتاب گرم تابستان میدرخشید. کودکان روستا به آن هندوانه “هندوانهی بزرگ تابستانی” میگفتند و به آن افتخار میکردند که یک هندوانهی آنقدر بزرگ و خوشمزه دارند.
یک روز، در یک ظهر گرم تابستانی، کودکان روستا تصمیم گرفتند که هندوانهی بزرگ تابستانی را بردارند و آن را برای یک پیکنیک جذاب و خوشحال در باغ بخورند. آنها با هم تمام ابزارهای لازم را آماده کردند: چکش، تیغه، و برای خراشیدن پوستهی سبز و نابارور، آماده بودند.
کودکان با شادی به هندوانه نزدیک شدند و شروع به کار کردند. هر کسی به نوبهی خودش با چکش آهسته و با دقت پوستهی سبز را خراشید و به هندوانه توانست کمک کند که باز شود. با همهی این کارها، هندوانهی بزرگ تابستانی آبدار و خوشمزه به نمایش درآمد و کودکان از آن به شدت لذت بردند.
با پوستهی سبز کنار، آنها همه با چشمهای پر از شادی و خرده، از لذت خوردن به هندوانهی تازه و تابستانی لذت بردند. آن روز، آنها به یادگاری از هندوانهی بزرگ و خوشمزه، همراه با لحظات شاد و خوشی برای همیشه به یاد خواهند داشت.
پابان