pillow

در یک شب آرام و ساکت، در خانه‌ای کوچک و دلپذیر، بالشی خاص به نام “پنبه‌پا” زندگی می‌کرد. او یک بالش خواب‌آور و رویاهای شیرین بود که هر شب با دوستانش، کودکانی دوست داشتنی، به ماجراجویی‌هایی در دنیای رویاها می‌رفت.

پنبه‌پا، با پتوی نرم و چادرک رنگارنگ خودش، هر شب به دنیای جادویی راه می‌یافت. او با کودکان کوچک به نام‌های سارا، علی، و نیلوفر، همیشه منتظر بود تا آنها به اتاق بیایند و با هم رویاهای شیرینی را تجربه کنند.

یک شب، سارا که از مدرسه بازگشته بود، خسته و خواب‌آلوده به اتاقش آمد. او با لبخندی از پنبه‌پا خوشحال شد و به او گفت: “پنبه‌پا عزیز، امشب چه خواب‌هایی خواهیم دید؟” پنبه‌پا با لبخندی گفت: “بیا، منتظر شما هستم!”

پس از اینکه همه کودکان در اتاق جمع شدند، پنبه‌پا با یک شعله نور رنگین‌کمانی از سر چادرکش، به آنها گفت: “خواب دیدن فقط برای شماست. من به شما یک راهی به دنیای رویاهای شیرین می‌دهم.” سپس با یک جادوی کوچک، همه را به دنیای رویاها منتقل کرد.

در دنیای رویاها، آنها به ماجراجویی‌هایی بی‌پایان پرداختند. آنها با پرندگان رنگین و گل‌های خوشبو، به اسباب‌بازی‌های جادویی و به دنیایی از آرزوها و امیدها پیوستند. هر کودک، دنیای خاص و شخصی خود را در این رویاها تجربه کرد.

با طلوع آفتاب، آنها به اتاق خود بازگشتند و هر کدام به یاد ماجراجویی‌های شیرین و دوستی‌های جدیدشان در دنیای رویاها فکر می‌کردند. پنبه‌پا با لبخندی گفت: “خواب‌هایتان همیشه شیرین باشد و من همیشه در اینجا برای شما هستم، تا به دنیای رویاهایتان سفر کنید.”

این داستان به کودکان یادآور می‌شود که با خیال پردازی و دوستی با اشیاء اطرافشان، می‌توانند در دنیایی از رویاها و ماجراجویی‌های شیرین سفر کنند، همانند کودکان در داستان پنبه‌پا و دوستانش. پابان