skating

یک روز آفتابی و گرم، در شهرک کوچکی به نام شادی‌پرست، دوستان کوچکی به نام‌های ماهین، سارا، علی و نیلوفر، به پارک محله رفتند. آنها همیشه دوست داشتند در پارک بازی کنند و امروز هم با هم به خوش‌گذرانی می‌پرداختند.

ماهین، پسرک شجاع و پرانرژی، با اسکیت برای اولین بار اومده بود. او بر روی اسکیت‌ش سوار شده بود و به دوستانش نشان می‌داد چطور باید در پارک اسکیت کنند. سارا، دخترک باهوش و خلاق، با لبخندی به ماهین گفت: “من هم می‌خواهم اسکیت بریم!”

سارا هم اسکیت‌های خودش را برداشت و به سمت ماهین حرکت کرد. علی، پسرک خوش‌فکر و مهربان، نیز با اسکیت برای دوستانش پیوست. آنها همه به یاد داشتند که باید احتیاط کنند و با هم مراقبت داشته باشند.

نیلوفر، دخترک حساس و مهربان، که همیشه دوست داشت که به همه کمک کند، به ماهین و سارا و علی گفت: “منم میام! اسکیت رو خیلی دوست دارم!”

دوستان به همه مراقبت می‌کردند و همیشه به هم کمک می‌کردند. آنها با اسکیت‌های خودشان در پارک زیبا و سبز مهارت‌های جدیدی یاد می‌گرفتند و از زمان خوشی برای همدیگر لذت می‌بردند.

با گذشت مدتی، ماهین به دوستانش گفت: “بیایید یک مسابقه برگزار کنیم! ببینیم کی بیشترین دور اسکیت رو می‌تونه بزنه.”

همه با اشتیاق به مسابقه پرداختند. ماهین اولین نفر بود که به سرعت اسکیت کرد و دورهای زیادی روی مسیر اسکیت زد. سارا و علی هم به تلاش خود ادامه دادند و دورهای زیادی را پشت سر گذاشتند. نیلوفر هم با شادی و با حوصله دورهای زیادی را اسکیت کرد و به همه نشان داد که چقدر تلاش کرده است.

در پایان مسابقه، همه به هم پنجه‌ای زدند و خنده‌های زیادی با هم به اشتراک گذاشتند. آنها فهمیدند که مهم نیست که کی برنده شد، بلکه مهم این است که با هم بازی کنند و از زمان خوشی برای همدیگر بسازند.

پس از مسابقه، دوستان به همه گفتند که چطور با اسکیت ایمن اسکیت کنند و با هم در پارک لذت ببرند. آنها همیشه به یاد داشتند که با هم بازی کردن و کمک کردن به همدیگر، بهترین چیزی است که می‌توانند انجام دهند.

و اینطور، با داشتن اسکیت‌های خود، ماهین، سارا، علی و نیلوفر همیشه به یاد داشتند که دوست داشتن و کمک کردن، بهترین راه برای شادی و خوشبختی است.

پابان