ship

در جزیره‌ای دورافتاده و زیبا، کودکانی پر از انرژی و شور و شوق زندگی می‌کردند. این جزیره به همراه دریایی آرام و صاف بود که همیشه درخشان و شاداب به نظر می‌رسید. در این جزیره، یک داستان جادویی درباره‌ی “کشتی گمشده” وجود داشت.

یک روز آفتابی و دلپذیر، کودکان جزیره راجع به کشتی‌هایی که از بندر دریاچه خارج می‌شدند و به سفر می‌رفتند، صحبت می‌کردند. اما داستانی که همه را جذب خود کرده بود، داستان کشتی گمشده بود. داستانی که بر اساس آن، یک کشتی به نام “کشتی نقره‌ای” یک روز در دریا گم شده بوده است. این کشتی به رهبری کاپیتان نیکو، که یک ماهی‌گیر حرفه‌ای و دوست داشتنی بوده، به سفر خود در دریاهای دور ادامه می‌داد.

کودکان به تصویر زنده و زنده از این کشتی و کاپیتان نیکو گوش می‌دادند، هر کدام از آنها تصوراتی در ذهن خود می‌ساختند. یکی فکر می‌کرد که کاپیتان نیکو با یک کلاه درخشان و پرچم‌های رنگین‌کمانی روی کشتی است، و دیگری تصور می‌کرد که کشتی نقره‌ای شانه به شانه با موج‌های دریا می‌رقصد.

اما یک شب، طوفانی ناگهانی جزیره را فرا گرفت. باد شدید و بارانی که تمامی روحیه‌ی کودکان را به هم می‌زد، شروع به وزیدن کرد. آسمان تاریک و زمینه‌ای رنگیده‌تر شد و موج‌های دریاچه به شدت شروع به تپش زدند. کودکان به آرامی به خانه‌هایشان برگشتند، اما در دلشان نگرانی بزرگی بود. آنها به یاد کشتی نقره‌ای و کاپیتان نیکو افتادند که الان کجا هستند؟ آیا اونها همچنان در دریا تنها هستند؟

صبح روز بعد، آفتاب به اندازه‌ی همیشه با خودکاری نقاشی از رنگین کمان شروع به درخشیدن کرد. کودکان دوباره به خیابان‌ها آمدند و به آرامی به دریاچه نگاه کردند. اما چشم‌اندازی که آنها را شگفت‌زده کرد، دیدن یک چیز عجیب و غریب بود. در حاشیه دریاچه، یک کشتی نقره‌ای به خودکاری نقاشی از رنگین کمان روی پرچم‌هایش، به آرامی وارد شد. بالای کشتی، کاپیتان نیکو با یک کلاه درخشان و لبخندی زیبا ایستاده بود.

همه کودکان با هم در حیرت از این منظره بزرگ، دویدند تا به کشتی نقره‌ای و کاپیتان نیکو خوشامد بگویند. کاپیتان نیکو خندید و دستش را به آنها دراز کرد. او داستان‌های بسیاری از سفرش را برای آنها تعریف کرد و گفت که طوفان بزرگی او را در دریا گم کرده بود، اما با کمک نجات‌گرهای خوب، به جزیره‌ی دوست‌داشتنی خود بازگشته بود.

از آن روز، کودکان همیشه به کشتی نقره‌ای و کاپیتان نیکو با افتخار نگاه می‌کردند. آنها فهمیدند که حتی در زمانه‌های دشوار، دوستان و کمک‌های بی‌شماری در انتظارشان هستند.

پایان.