house

در یک روز بهاری، پسر کوچکی به نام آرین در روستای کوچک و زیبایی زندگی می‌کرد. آرین، پسری خلاق و پرانرژی بود که همیشه علاقه‌ی زیادی به ساختن و خلق چیزهای جدید داشت. او همچنین خیلی دوست داشت که با دوستانش به بازی‌های مختلف بپردازد و هر روز به دنبال کشف ماجراجویی‌های جدید بود.

یک روز، آرین در حال بازی با دوستانش در جنگل بود. آنها به دنبال جایی برای ساختن یک خانه خیالی و رویایی می‌گشتند که همه چیز در آن ممکن باشد. آرین به دوستانش گفت: “بیا بچینیم چوب‌ها و بسازیم یک خانه رویایی!”

دوستان آرین، سارا و مهراد، با اشتیاق به کار انداختند. آنها چوب‌های بزرگ و کوچکی را انتخاب کردند و شروع به بنا کردن خانه‌ی خود کردند. آرین با دقت چوب‌ها را به هم پیوست و سارا و مهراد کمک کردند تا زیبایی‌هایی مانند گل‌ها و برگ‌های جنگل را برای تزیین خانه استفاده کنند.

هنگامی که خانه آنها نزدیک به پایان بود، یک جادوگر پیر و دوست داشتنی به نام آقای نارو تصمیم گرفت که آنها را ببیند. آقای نارو، با لبخندی گفت: “چه خانه‌ی زیبایی ساخته‌اید! اما آیا می‌دانید که این خانه، خانه رویایی است؟”

آرین و دوستانش با شگفتی به آقای نارو نگاه کردند. آقای نارو ادامه داد: “در این خانه همه چیز ممکن است. فقط کافی است که باور کنید و خواسته‌هایتان را در آنجا واقعی کنید.”

آرین و دوستانش با دل‌خوشی به همدیگر نگاه کردند و تصمیم گرفتند که ببینند که چه چیزهای معجزه‌آسا واقعی می‌شود. آنها با باور و شگفتی، از توانایی خود برای جلب معجزه استفاده کردند. آرین آرزو کرد که در خانه‌ی رویایی‌اش با دوستانش همیشه خوش بگذرد و با هم ماجراجویی‌های جدیدی را تجربه کنند.

ناگهان، در همین حال، خانه‌ی آنها شروع به درخشش و درخشش کرد. گل‌ها و برگ‌ها به شکل‌ها و رنگ‌های جدید درخشیدند و هوا پر از انرژی و جادو شد. آرین و دوستانش احساس کردند که در یک دنیای جدید و شگفت‌انگیز قرار گرفته‌اند که هر آنچه که تصور می‌کنند ممکن است.

آنها با لبخند به هم گفتند: “این خانه‌ی رویایی است! یک جایی که همه چیز می‌تواند واقعی شود.”

از آن روز به بعد، آرین و دوستانش هر روز در خانه رویایی‌شان با هم بازی می‌کردند و ماجراجویی‌های جدیدی را در آنجا تجربه می‌کردند. این خانه رویایی برای آنها جایی شد که همیشه خوشحال و شاد بودند و همه چیز را به یادگار می‌آوردند.

پایان.