butterfly

در دنیایی پر از رنگ و شادی، زندگی پروانه‌ای به نام رنگین آغاز شد. رنگین پروانه‌ای بود که بالهایش به رنگ‌های مختلفی از قرمز، آبی، زرد، و بنفش درخشان بود. او در باغی پر از گل‌های رنگارنگ و ارتفاعات پوشیده از گیاهان سبز و زیبا زندگی می‌کرد.

رنگین به عنوان یک پروانه خیلی خاص، همیشه به خودش افتخار می‌کرد که می‌تواند به دنیای اطراف رنگ و زیبایی ببخشد. او از طریق باغ می‌پرید و با هر دسته گلی که می‌دید، عسل شیرینی که در دل گل پنهان شده بود را نوشید.

یک روز آسمان ابری شد و باد شدیدی شروع به وزش کرد. باد برگ‌ها را به هم ریخت و گل‌ها را می‌لرزاند. رنگین به همراه دوستان پروانه‌اش در باغ به سرگرمی و تفریح می‌پرداختند، اما ناگهان باد شدت گرفت و رنگین به سرعت از همه جا برخاست و در آسمان رقصید.

باد زیادی پروانه را به دور انداخت و در این بین، رنگین به درختی برخورد کرد و به زودی بر روی زمین افتاد. او به زور پا خود را از زمین جدا کرد و سعی کرد تا پرواز کند، اما پروانه دچار درد شده بود و نمی‌توانست به راحتی حرکت کند.

در آن لحظه، یک پسرک کوچک به نام ماتیاس، که داشت در باغ بازی می‌کرد، رنگین را دید. او نزدیک شد و با دقت پروانه را برداشت. رنگین به آرامی در دست ماتیاس قرار گرفت و احساس امنیت کرد.

ماتیاس پروانه را به دقت نگاه کرد و با شگفتی به زیبایی بالهای رنگین نگاه کرد. او گفت: “ای بابا! چقدر این پروانه زیباست! بالهایش همه رنگ‌های مورد علاقه‌ام را دارد.”

پس از یک لحظه، ماتیاس با دقت پروانه را در دستانش نگه داشت و به زمین آرام آرام بازگشت. او رنگین را به طرف گلدانی گل‌ها برد و او را روی یک گل قرار داد. رنگین با آرامش روی گل نشست و احساس کرد که همه چیز در دنیا به خوبی خواهد بود.

از آن روز، ماتیاس هر روز به باغ می‌آمد و به رنگین سلام می‌کرد. او با دوستان خود دربارهٔ زیبایی رنگین و هر دفعه که او را می‌دیدند، خوشحال می‌شدند. رنگین همیشه به ماتیاس یادآوری می‌کرد که هرکسی می‌تواند با رنگ و زیبایی، دنیا را بهتر و شاداب‌تر کند، فقط کافی است که با دل باز به دیگران محبت کند و به آنها احترام بگذارد.

در این دنیای پر از رنگ و شادی، رنگین و ماتیاس هر روز به یادآوری این اصل بودند و با هم دوستی خوبی را تجربه می‌کردند.

پایان