ماجراهای شنا در استخر
در یک شهر کوچک و زیبا، یک استخر بزرگ و شاد وجود داشت که همیشه پر از کودکان شاداب و پرانرژی بودند. اینجا مکانی بود که بچهها با لباس شناهای رنگارنگ خود به خوشی شنا میکردند و از آب و آفتاب لذت میبردند. یکی از این کودکان، دخترکی به نام سارا بود. سارا دختری با چشمان قهوهای و موهای قهوهای که همیشه به لبخند بر لب به دنیا نگاه میکرد. او عاشق شنا بود و هر بار که به استخر میآمد، از شادی و خوشحالی میپرید. ...