پادشاه باغ - پادشاهی که باغش را دوست دارد.
در یک سرزمین دور و زیبا، پادشاهی مهربان به نام پادشاه نادر زندگی میکرد. پادشاه نادر عاشق باغش بود و بیشتر وقتش را در آنجا میگذراند. باغ پادشاه پر از گلهای رنگارنگ، درختان میوه و چشمههای زلال بود. او هر روز با لبخندی بر لب در باغش قدم میزد و از دیدن زیباییهای آن لذت میبرد. پادشاه نادر همیشه به خدمتکارانش میگفت: “باغ من مثل یک گنجینه است. باید از آن به خوبی مراقبت کنیم.” ...