دوچرخهسواری و سفر به جنگل
روزی روزگاری، در روستای کوچکی به نام شادابی، پسرکی به نام مهران زندگی میکرد. مهران خیلی دوست داشت با دوچرخهاش در خیابانهای روستا پیچ بزند و هر روز با دوستانش به ماجراجویی میپرداخت. یک روز، مهران و دوستانش، یعنی نیلوفر، کیان و آرمان، تصمیم گرفتند که با دوچرخههایشان به سفری به جنگل بروند. آنها با هیجان و شادی دوچرخههایشان را آماده کردند و به سوی جنگل حرکت کردند. مهران، پسرک شجاع و پر انرژی، برای اولین بار به جنگل میرفت. او با اشتیاق به دوستانش گفت: “بازی در جنگل چقدر جالب خواهد بود! من منتظرم تا حیوانات و درختان جنگل را ببینم.” ...