شیرین‌عقل - دختری که با عقل شیرینش مشکلات را حل می‌کند

در یک دهکده‌ی کوچک و زیبا، دختری کوچک و مهربان به نام شیرین زندگی می‌کرد. شیرین دختری باهوش بود که همیشه با لبخندی شیرین روی لب‌هایش دیده می‌شد. به همین دلیل همه او را “شیرین‌عقل” صدا می‌کردند. او همیشه آماده بود تا به هر کسی که نیاز به کمک داشت، کمک کند. یک روز، وقتی شیرین در باغچه‌ی خانه‌شان بازی می‌کرد، صدای گریه‌ی بلندی را شنید. او به دنبال صدا رفت و به بز کوچکی به نام بزی رسید که در کنار نهر گریه می‌کرد. شیرین با مهربانی پرسید: “بزی، چرا گریه می‌کنی؟” ...