دوستی با عقاب - دوستی کودکی با عقاب

به روستای کوچکی در کنار جنگل‌های پر از درختان بلند و رودخانه‌های آبشاری خوش آمدید. در این روستا، زندگی آرام و شادی برقرار بود و بچه‌ها هر روز بازی‌هایی جدید را در کنار طبیعت زندگی می‌کردند. یکی از این بچه‌ها، پسرکی با نام میلاد بود که خیلی دوست داشت با حیوانات جنگل آشنا شود. یک روز، وقتی میلاد در کنار رودخانه‌ای جاری بازی می‌کرد، یک عقاب بزرگ به آسمان پرتاب شد و به آرامی به سمت او پرواز کرد. عقاب یک پرنده بزرگ و قدرتمند بود، اما چشمانش پر از آرامش و صلح بود. میلاد به اولین بار با یک عقاب رو به رو شده بود و خیلی شگفت زده بود. ...