ماجراهای فضایی - ماجراهایی از فضا
ماجراهای فضایی روزی در یک روستای کوچک واقع در نزدیکی جنگل، پسرکی به نام آرمان زندگی میکرد. آرمان پسرکی با خلاقیت فراوان بود و همیشه به دنبال ماجراجویی و کشف چیزهای جدید بود. او هر شب به ستارگان و آسمان نگاه میکرد و به آرزوهایی از سفر به فضا پرداخت. یک روز، در حالی که آرمان در باغچهای کنار رودخانه بازی میکرد، یک فضانورد کوچک از سمت آسمان به زمین فرود آمد. فضانورد یک کودک دیگر از سیارهای دوردست بود که به دنبال دوستی و ماجراجویی بود. وقتی آرمان او را دید، خیلی خوشحال شد و با او آشنا شد. ...