لالایی مامان و خواب عمیق
در دهکدهی کوچک و آرامی، زندگی هموار و خوشایند بود. در یکی از خانههای این دهکده، زنی جوان به نام آنا با پسر کوچکش، مارک، زندگی میکرد. آنا یک مادر مهربان بود که همیشه به مارک میخواند و او را دوست داشت. شبها، آنا مارک را به بستر میبرد و برایش لالایی میخواند. لالاییهای آنا مانند یک آواز آرامشبخش برای مارک بودند که او را به خواب عمیق و شیرین میبرد. مارک همیشه با گوشی به داستانهای زیبا و ماجراجویی که مادرش برایش تعریف میکرد، خواب میپرداخت. ...