نقاشی جادویی - نقاشیهایی که زنده میشوند
در شهری کوچک و زیبا به نام رنگینکمان، پسربچهای به نام سامان زندگی میکرد. سامان یک پسر خلاق و پرانرژی بود که عاشق نقاشی بود. هر روز بعد از مدرسه، او به اتاقش میرفت و با مدادها و رنگهایش نقاشی میکرد. دیوارهای اتاق سامان پر از نقاشیهای زیبا و رنگارنگ بود. یک روز، مادربزرگ سامان به دیدنش آمد و یک جعبه قدیمی به او هدیه داد. سامان با هیجان جعبه را باز کرد و داخل آن چند قلممو و چند تیوپ رنگ پیدا کرد. مادربزرگ با لبخند گفت: “این قلمموها و رنگها جادویی هستند، سامان. با آنها میتوانی نقاشیهایی بکشی که زنده میشوند.” ...