اسکیت بازی در پارک

یک روز آفتابی و گرم، در شهرک کوچکی به نام شادی‌پرست، دوستان کوچکی به نام‌های ماهین، سارا، علی و نیلوفر، به پارک محله رفتند. آنها همیشه دوست داشتند در پارک بازی کنند و امروز هم با هم به خوش‌گذرانی می‌پرداختند. ماهین، پسرک شجاع و پرانرژی، با اسکیت برای اولین بار اومده بود. او بر روی اسکیت‌ش سوار شده بود و به دوستانش نشان می‌داد چطور باید در پارک اسکیت کنند. سارا، دخترک باهوش و خلاق، با لبخندی به ماهین گفت: “من هم می‌خواهم اسکیت بریم!” ...

سرسره‌ی پارک و بازی‌های شاد

در یک پارک جادویی پر از رنگ و نور، سرسره‌ی آبی رنگی وجود داشت که هر روز بچه‌ها را به زیبایی و شادابی جذب می‌کرد. این سرسره‌ی پارک، مکانی بود که بچه‌ها به آن زمان‌های شادی و ماجراجویی می‌گذراند. دختر کوچکی به نام آنا در این پارک زندگی می‌کرد. آنا عاشق بازی‌های شاد و رقص و جشن بود. هر روز صبح زود، با انرژی و شادابی به پارک می‌آمد و به دنبال دوستانش می‌گشت تا با هم بازی کنند. آنا دوست داشت که از سرسره‌ی آبی رنگی سریع بچرخد و احساس آزادی و شادی کند. ...