پرواز آرزومند - پرنده‌ای که می‌خواهد بالاتر پرواز کند

روزی روزگاری، در یک جنگل سرسبز و زیبا، پرنده کوچکی به نام پَرپَر زندگی می‌کرد. پَرپَر یک گنجشک شاد و بازیگوش بود که همیشه دوست داشت بالاتر و بالاتر پرواز کند. او از کودکی آرزو داشت که به بلندترین نقطه آسمان برسد و از آنجا به تمام جهان نگاه کند. یک روز صبح، وقتی خورشید طلوع کرده بود و نور طلایی‌اش به جنگل می‌تابید، پَرپَر از خواب بیدار شد. او به آسمان آبی نگاه کرد و پرنده‌های دیگر را دید که تا دورترین نقطه آسمان پرواز می‌کنند. دلش می‌خواست او هم به همان اندازه بالا برود. او با هیجان به خودش گفت: “من هم می‌توانم! من هم می‌توانم به آن بالاها بروم!” ...

پرواز در آسمان آبی - پرواز با هواپیما

در دهکده‌ای کوچک واقع در کنار دریا، پسر بچه‌ای به نام آرش زندگی می‌کرد. آرش پسری شاد و خوش‌رو بود که همیشه دوست داشت به آسمان آبی نگاه کند و درباره پرواز با هواپیماها بیاندیشد. او هر روز صبح زود از خواب بلند می‌شد و با شوق به آسمان نگاه می‌کرد، آرزو می‌کرد که یک روزی همراه با هواپیماها به آسمان سفر کند. یک روز، آرش با مادرش به فرودگاه شهر نزدیک رفتند. او با دیدن هواپیماهای بزرگ و پرنده‌وار که از آسمان فرود می‌آمدند و پرواز می‌کردند، خیلی هیجان‌زده شد. با شگفتی به مادرش گفت: “مامان، چطور می‌توانند این هواپیماها از زمین پرواز کنند؟” ...