دوستی با گوزن - دوستی کودکی با یک گوزن.
روزی روزگاری، در دهکدهای کوچک و زیبا، دختربچهای به نام نازنین زندگی میکرد. نازنین دختری مهربان و کنجکاو بود که عاشق طبیعت و حیوانات بود. او هر روز بعدازظهر به جنگل نزدیک دهکده میرفت تا با گلها و درختان صحبت کند و به آواز پرندگان گوش دهد. یک روز، نازنین در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان صدایی عجیب شنید. او با دقت گوش داد و دید که یک گوزن کوچک و زیبا در میان بوتهها گیر کرده است. نازنین با عجله به سمت گوزن رفت و گفت: “نگران نباش، کوچولو! من اینجا هستم تا به تو کمک کنم.” ...