افسانه برف - داستانی از سرزمینی برفی

در یک روز زمستانی سرد و برفی، در سرزمینی دوردست به نام “وادی برفی”، یک دخترک جوان به نام لیلی زندگی می‌کرد. وادی برفی، همانند نامش، پر از برف و یخ بود و درختان و صخره‌های پوشیده از برف و یخ زیبایی به آن می‌بخشیدند. لیلی، دخترکی شجاع و کنجکاو بود که همیشه دوست داشت در میان درختان برفی و دنیای سفید رنگ وادی برفی بگردد. او با لباس‌های گرم و پرزره و با یک کلاه و دستکش‌های نرم به دور دوید و به بررسی هر نقطه‌ای از این سرزمین سفید و زیبا می‌پرداخت. ...

افسانه خورشید - داستانی درباره خورشید و ماه.

در دنیایی که همه چیز ممکن است، زندگی می‌کرد خورشید و ماه. خورشید، با نور و گرمایشش، همه را شاد و پرانرژی می‌کرد. او روز را با درخشش خود آغاز می‌کرد و تا غروب همراه کودکانی که بازی می‌کردند، می‌ماند. ماه هم دوست خوب خورشید بود، با نور نرم و مهربانی که در شب به زمین می‌تابید. یک بار، خورشید و ماه تصمیم گرفتند که به دنیایی جدید سفر کنند. آنها به سفر خود آغاز کردند و از میدان‌ها و کوه‌ها و رودخانه‌های دنیا عبور کردند. در این سفر، آنها دوستان جدید زیادی پیدا کردند و هر کسی از آنها به نور و دفاع از دوستانشان خوشحالی می‌آورد. ...