مسابقه جادویی - مسابقهای پر از جادو و هیجان
روزی روزگاری، در دهکدهای کوچک و زیبا، تعدادی کودک زندگی میکردند که همگی دوست داشتند بازی کنند و ماجراجوییهای جدید را تجربه کنند. در میان آنها، سه دوست صمیمی به نامهای آرش، نازنین و پرهام بودند. آنها همیشه با هم بازی میکردند و هر روز ماجراجوییهای جدیدی را کشف میکردند. یک روز، در حالی که این سه دوست در میدان دهکده بازی میکردند، ناگهان صدایی عجیب شنیدند. آنها به دنبال صدا رفتند و دیدند که یک پیرمرد جادویی با لباسی بلند و کلاه بزرگ در وسط میدان ایستاده است. پیرمرد لبخندی زد و گفت: “سلام بچهها! من یک جادوگر هستم و به دهکده شما آمدهام تا یک مسابقه جادویی برگزار کنم. آیا شما آمادهاید؟” ...